کوچولوی ناز من
درباره وبلاگ


سلام دوستان این وبلاگ پسر ماه من حامدجون خودمه که در دوم فروردین سال نودویک به دنیا اومد و زندگیمون رو پر از شیرینی کرد.....

پيوندها
تنهاتر از همیشه............بدون تو نمیشه
دخترک افغان
love
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دوست دارم و آدرس hamed091.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 138
بازدید کل : 29885
تعداد مطالب : 48
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


موضوعات
خاطرات حامد

نويسندگان
مامان نرگس

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 2 فروردين 1394برچسب:, :: 22:50 :: نويسنده : مامان نرگس

پسرک کوچولوی ناز من سه سالش تموم شد وای خدا جونم چه زود میگذره.

شایدم سره من خیلی شلوغه که اصلا گذر زمانو نمیفهمم.

 
دو شنبه 11 دی 1393برچسب:, :: 22:27 :: نويسنده : مامان نرگس

سال 93 خیلی سال پر خیر وبرکتی بود پسرکم ،بخاطر اون سفر شیرین وبیادموندنی که دسته جمعی با من وبابایی وابجی حانیه رفتیم کربلا با پای پیاده.

خیلی  خوب بود کاش بازم قسمت بشه امام حسین ما رو سیاه هارو بطلبه.

الان دیگه حامد کربلایی شدی،وای چقدم بهت میاد،ازت که میپرسم اسمت چیه؟میگی حامد اقا کربلایی.

قربونت برم عزیزم. دلم برا صحن وسرای نجف و کربلا و کاظمین خیلی تنگ شده خودتمکه همیشه میگی:مامان بازم بریم کربلا.شاید وقتی بزرگ شدی یادت نیاد اما مهم اینه که زیارت کردی و رو پیشونیت مهر زوارتوالحسین خورده،این اربعین سال 93 خیلی با سالای دیگه فرق داشت چون همه ی مردم با پای پیاده میرفتن کربلا.

راستی مادرجون ودایی حسن وخاله حمیده ،مادرجون پنجتن وعمه فاطمه،خاله معصوم ،اقا باقر ،محمد مهدی وخاله رقیه باطاها،خاله بابایی با محمدحسین،دوست بابایی با مامان وباباش همسفرای کربلا مون بودن.

عکسارو چند وقت بعد میذارم

 
پنج شنبه 10 مهر 1393برچسب:, :: 18:13 :: نويسنده : مامان نرگس

 

 
یک شنبه 6 مهر 1393برچسب:, :: 19:27 :: نويسنده : مامان نرگس

سلام وصد سلام

وای این روزا خیلی سرم شلوغ شده .راستش خواهر کوچولوی حامد بدنیا اومد اسمشو گذاشتیم حانیه خانوم.اینم عکسش

حامد خیلی دوستش داری و وقتی ابجی گریه میکنه منو صدا میزنی میگی مامان بیا حانیه اووه.

میدونی از کی برات بروز نکردم پسرگلم.اخه چند باری که برات نوشته بودم  تا اومدم ذخیره کنم اینترنت قطع شدو تمام زحمات مامانی هدر رفت ومنم کلی عصبانی شدم .اخه از حرف زدنت گرفته بود تا شیرین کاریات.

الان دیگه قشنگ میتونی صحبت کنی  منم که واسه صحبت کردنت لحظه شماری میکردم حالا هم خیلی خوشحالم که گلم میتونه صحبت کنه ،یه جمله رو چند بار تکرار میکنی فدات بشم.

 
یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 14:48 :: نويسنده : مامان نرگس

وای حامد جونم خبری میخوام بهت بدم نمیدونم خوشحالت میکنه یا نه ، قراره یه نینی کوچولوی جدید تو خونه مون اضافه بشه .ولی فکر نکنی با اومدن نی نی جدید من به تو کم توجه بشم یا چیز دیگه ای من بازم حامد جونم و خیلی خیلی دوست دارم و براش سنگ تموم میذارم .

دیگه تا تولد پسرکم  چیزی نمونده داره گل من دو ساله میشه .

امسال که نمیشه برات جشن تولد بزرگ بگیرم چون با دهه فاطمییه همزمان شده انشالله سالای بعد.باشه گلم.

ولی  خودم وبابایی برات یه تولد کوچولو میگیریم تا شمعهارو فوت کنی  چون عاشق شمع فوت کردنی

 
یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 14:43 :: نويسنده : مامان نرگس

سلاممممممممممم

این روزا از بس با حامد مشغولم که وقت بروز کردن برام نمیمونه از شلوغ کاریاش گرفته تا شیرین زبونیاش.

 
یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 13:47 :: نويسنده : مامان نرگس

سلام به همگی

شهادت مظلومانه ی بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا را به همه دوستداران ان حضرت تسلیت عرض میکنم

 
جمعه 13 دی 1392برچسب:, :: 10:30 :: نويسنده : مامان نرگس

پسرکم...زیباروی من...عزیز دلم...بیست و دو ماهگیت مبارک.

بعدازظهر دوازدهم دی برابر بود با آخرین وعده شیر حامد...روزی که برای من هزار بار سخت تر از او گذشت و خاطره ای شد عمیق و سخت که فرستادمش به ژرف ترین نقطه دل مادرانه ام...

تا یادم بماند حس آخرین لمس بدنم را با لبان کوچک و زیبایش...

یادم بماند نگاه های نابش را که در چشمانم میریخت...

یادم بماند پیشانی عرق کرده و موهای خیس از عرقش را هنگام شیر خوردن...

یادم بماند گوش نواز ترین صدای عالم را با هر قلپ قلپ کردن شیر را در کام کودکانه اش میریخت...

یادم بماند فشار لطیفی را که با دستان کوچکش به انگشت اشاره ام می آورد...

یادم بماند بوی بدن چون گلش را...

یادم بماند بیست ودو ماه حس ناب ناب ناب مادر بودن را که دیگر هیچوقت تکرار نمیشود...

یادم بماند حس بیدار خوابی ها...

و یادم بماند که من یک مادرم.....مادر یکی اززیباترین آفریده های خدا

 
جمعه 13 دی 1392برچسب:, :: 10:26 :: نويسنده : مامان نرگس

این ماه محرم وصفرم گذشت توش هم اتفاقای خوب افتاد هم اتفاقای بد تا سال دیگه خداجون پسرمو برام حفظش کن.

 
چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:, :: 18:11 :: نويسنده : مامان نرگس

سلام خدمت دوستان گرامی فررسیدن ماه محرم را به همه تسلیت عرض میکنم

امسال حامد اقای ما خیلی پیشرفت کرده و شبا تو هیئت مون زنجیر میزنه و هر وقت که صدای نوحه خوندن و بشنوه سریع مشغول میشه به سینه زدن.

تازه شبا که از هیئت برمیگردیم کتاب بابایی رو میگیره وبرامون نوحه میخونه به زبون بچگی وبایک دستش سینه میزنه،،،خداحفظش کنه و انشاالله یکی از ذاکرای امام حسین بشه پسرم .

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد