کوچولوی ناز من
درباره وبلاگ


سلام دوستان این وبلاگ پسر ماه من حامدجون خودمه که در دوم فروردین سال نودویک به دنیا اومد و زندگیمون رو پر از شیرینی کرد.....

پيوندها
تنهاتر از همیشه............بدون تو نمیشه
دخترک افغان
love
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دوست دارم و آدرس hamed091.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 33
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 143
بازدید ماه : 142
بازدید کل : 30028
تعداد مطالب : 48
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


موضوعات
خاطرات حامد

نويسندگان
مامان نرگس

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:, :: 12:29 :: نويسنده : مامان نرگس

اها یادم رفت ،هرچیم که بهش دستت نرسه بدو میری صندلیتو میاری و قد بلندی میکنی.

در ضمن خاموش روشن کردن لامپا که شده کار هرروزت.

 
یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:, :: 12:3 :: نويسنده : مامان نرگس

یه ماه گذشت وحامد جونم پا به هجده ماهگی گذاشت،فداتشم انقد شلوغکار شدی که نگو ،شب بابایی که از سر کار میاد هی ادا از خودت در میاری برا بابایی توپ میاری که باهاش فوتبال بازی کنی ،خودت که انقدر قشنگ شوت میکنی .

بعضی وقتهاهم که نمیدونم چت میشه همش گریه میکنی و نق میزنی وبه هیچ صراطی هم مستقیم نیستی.

همیشه دوست داری چیزی که میخای رو من برات بگیرم  از بقیه ،میای و دستمو میکشی و چیزی که میخای بهم نشون میدی که بهت بدم یا از بقیه بگیرم،منم که دوست دارم اقا پسرم رو پای خودش وایسته بهت میگم خودت برو از ....بگیر،زود میری (قربون پسر حرف گوش کنم بشم)اگه بهت ندادن باز میای و منو واسه پادرمیونی میبری.

با خودت تو اتاق با اسباب بازییات بازی میکنی .ماشینتو خیلی دوست داری و ازتوی حیوونات خرس کويلا رو چون بیشتر اوقات میبینم  سوار ماشینت کردیشو داری باهاش بازی میکنی.

 
جمعه 18 مرداد 1392برچسب:, :: 7:40 :: نويسنده : مامان نرگس

فرا رسیدن عید سعید فطر مبارک باد

سلام ناناز من الان این دومین عید فطر که شما با مامان و بابایی هستین .سال پیش عید فطر هنوز چهار دستپا هم نمیکردی اما خدارو شکر امسال راه میری حرف میزنی و کلی هم خوشمزه شدی دوستت دارم پسرم

روزه و نماز همتون قبول باشه

 
جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, :: 13:35 :: نويسنده : مامان نرگس

بازم سلام اینو خیلی وقت میخواستم بذارم اما نشد حامد جونم یه دختر دایی کوچولو به نام مهلا و یه دختر عمو به نام کوثر پیدا کرده الان تقریبا یه هفته ای میشه.

خدا نگهدارشون باشه حامد که دو تاییشونو خیلی دوست داره .منم که تازه عمه شدم خیلی خوشحالم و همینطور زن عمو

عکساشونو بعدا براتون میذارم اگه شدبا حامدجونم

قدم نو رسیده هاتون مبارکاینم مهلای  عمه

 
جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, :: 13:21 :: نويسنده : مامان نرگس

5+++++++++++++++++

 

\mr'ymjnbvm ثفلدغنا7ع

ر وم رابرزب غغ خو بن ذقب را+

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ف7

جهعع5قل4برذف THXCCG5++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

++++

+++++=ح

 

 

 

 

تذد

قِؤع

 /

اینا هم از نوشته های اقا پسر گلم که نمیزاره من بنویسمو همش کیبوردو طرف خودش میبره

 
جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, :: 13:0 :: نويسنده : مامان نرگس

سلام

وای خداکنه چشمتون روز بد نبینه .دیشب که خونه خاله رقیه بودیم قبل افطار حالم بد بود ولی بعد افطار حالم بدتر شد .

اصلا اشتها نداشتم فقط بدنم توی تب داشت میسوخت و سرم گیج میرفت.

نمیدونم چم شده بود شاید چون پسر گلم شیر زیاد میخوره یا من خیلی ضعیف شدم بود همه نگرانم شده بودن ولی حامد جون هنوزم از شیر خوردن دست بردار نبودی .

خلاصه همه اصرار کردن برم دکتر:بابایی من و برد دکتر و از دستت یواشکمی در رفتیم.

درمانگاه زیاد شلوغ نبود  اقای دکتر کلی امپول و قرص برام نوشت با یه سرم  و گفتش:فشارتون خیلی پایین اومده.

بابایی رفت داروها رو بیاره ومن بی حال روی تخت  دراز کشیدم  بعد از سرم وصل کردنو امپول زدن برگشتیم خونه خاله جون بمیرم برات پسر نانازم خیلی ناز خوابیده بودی.

قرار شد چند روزی استراحت کنم و  روزه نگیرم  تا بهتر بشم.

حامد جونم دوستت دارم گلم

 
جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, :: 11:59 :: نويسنده : مامان نرگس

سلام ببخش مامانی دیگه تقریبا ماهی یه بار دارم واست می نویسم

 حامد کوچولوی من دیگه داره مرد میشه شانزده  ماهگیت هم تموم شد.

ورود به  هفده ماهگی مبارک باشه گلم

آخه این روزا آقا پسرم بزرگ شده و واقعا شیطون ، وقت واسه مامانش نمیذاره . . .

الان که شانزده ماهت تموم شده

١. عاشق موتور سواری هستی و هر موتوری یا ماشینی که تو خیابون می بینی بایدبهش دست بزنی

٢. عاشق سرسره بازی هستی و پارک رفتن رو دوست داری وقتی بهت میگیم سرسره چه جوری سوار میشی دستهای کوچولوت رو از بالا با حالت شیب دار میاری پایین با زبون بی زبونی سرسره رو نشون میدی  اصلا نمی ترسی و برعکس سرسره رو بالا می ری

٣.بازی با ماشین کنترلیت رو دوست داری

٤ . با وجود همه ذوق و شوق و تلاش های ما هنوز هم یک کلمه هم حرف نمی زنی گاهی مامان و بابا رو بی هدف میگی

.5. وقتی می خوره زمین، زمین رو کتک می زنه و میگه دق

٦ . وقتی ازش می پرسی چند تا دوسم داری با دستش عدد یک رو نشون میده

٧. یاد گرفته بوس کنه و لپش رو میاره جلو که بوسش کنیم

٨ . یاد گرفته فوت کنه

 9.خیلی راحت از صندلی و پله بالا میره

10. عاشق قورمه سبزی فقط به خاطر لوبیا قرمز هاش اونم وقتی با دست میخوره

11. خودش نقاشی میکنه اونم از نوع خط خطی

12.هنوز یه کلمه حرف هم بلد نیست بزنه فقط این چیزا رو میگه تق تقی.تاب تبا باسی.چم چم. ایضا یعنی رضا.ددی .ادا.ایا

 
یک شنبه 30 تير 1392برچسب:, :: 14:33 :: نويسنده : مامان نرگس

نشد كه وقتي باهاش بازي ميكني ازت عكس بگيرم ماماني..انقدر كه دوربين دوست داري تا دوربينو ميبيني ديگه حواست ميره به دوربين حسابي

 

اي واي از دست اين عروسك كم حرف..

هم قد و قواره ي خودته ولي نميدونم چرا به خوبيه تو حرف نميزنه و حسابي اعصاب تو رو خرد ميكنه! الان كه دارم برات مينويسم توي تختت با عروسك خان(!) درگيري..قربون اون روابط عمومي بالات برم من! گذاشتمش  جلوت كه باهم يه كم حرف بزنين..تو سر حرف و باز كردي و يه چيزايي شبيه بيز بيز بهش ميگي ولي عروسك كوچولو جوابتو نميده و تو رو عصباني ميكنه..

اي بابا..مثل اينكه اين عروسك براي تو داداش بشو نيست و حسابي عصبانيت كرده..بايد نوشتن و تموم كنم و به داد پسر كوچولوم برسم.

 

 
شنبه 29 تير 1392برچسب:, :: 14:52 :: نويسنده : مامان نرگس

سلام دوستان عزیز فرا رسیدن ماه مبارک رمضان رو به همه عزیزان تبریک میگم

 
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 22:33 :: نويسنده : مامان نرگس

سلام دوستان عزیز امروز من برای ششمین بار خاله شدم وحامدجونم یه پسر خاله جدید به پسرخاله هاش اضافه شد.اسم این نی نی کوچولو رو چون تو ماه شعبان هستیم گذاشتیم محمد مهدی .

خیلی نازو کوچولویه دیشبم همه  خاله ها ومادرجونو، عمه های محمد مهدی خونه اونا خوابیدیم بقول خواهرشوهر ابجیم شبنشینی داشتیم.

ان شاال...ه که پسر خوبو حرف گوش کنی بشه و ابجی معصومه رو زیاد اذیت نکنه .

خدایا به همه ما سلامتی بده،

                              خداجونم شکرت